ساعت 8 بعدازظهر بود که به محل مورد قرار در فاصله حدود 30 کیلومتری از منطقه ممنوعه رسیدم. .طبق توافق از آوردن حتی کوله پشتی پرهیز کردم و تنها یک عصای کوه پیمایی و یک کاپشن همراهم بود. بعد از صرف شام و چای تا ساعت11شب ، بذکر خاطرات شکار گذشت و در ادامه به جهت پرهیز از هر گونه سرو صدا مرا با چندی از علائم قراردادی خودشان بوسیله دست، جهت اطلاع رسانی آشنا نمودند. سپس بوسیله دو دستگاه موتورسیکلت با دو راننده و یک همراه ، چهارنفری رهسپار شدیم.
حدود 20 کیلومتر با چراغ های خاموش و در تاریکی مطلق شب با سرعت زیاد در بستر خشک رودخانه ای پر از سنگ حرکت کردیم که هر لحظه احتمال واژگونی داشت. وجود سنگ های قلوه ای و گرد در کف رودخانه ، موتورسیکلت را مانند قایقی در رودخانه خروشان به پرواز در می آورد و میدان دید حدود صفر، مرا از حافظه ایشان در ادامه مسیر شگفت زده می کرد. بالاخره با مصائب زیاد حدود ساعت 2 صبح به جایی رسیدیم که ادامه راه را باید بصورت پیاده طی می کردیم.
یکی از همراهان از زیر سنگی بیلی خارج و شروع به دفن موتور سیکلت ها نمود و در همان حال ما به راه افتادیم و ایشان بعدا به ما ملحق شد. پیاده روی ما در دل شب و از دیواره صخره ای کوه ها و با سرعت زیاد شبیه به دویدن ادامه پیدا کرد. بطوری که اصلا فرصت امتحان سنگ های زیر پایم نبود ، و با وجود کفش مخصوص با قوزک بند ، باز هم پایم درد می کرد و در عجب بودم که یکی از همراهان با دمپایی این راه را می دوید. بالاخره ساعت 45/4 دقیقه به مکان مورد نظر ایشان رسیدیم. اسلحه های جواز دار و گران قیمت اصلا بدرد این نحوه شکار نمی خورد و دلیل آن به گفته همراهانم اول رها کردن اسلحه در صورت مواجهه با قافلگیری محیط بان ها و دوم استهلاک زیاد اسلحه در این نحوه شکار می باشد. زیرا گاهی حتی باید به دفن اسلحه یا پرتاب آن به درون رودخانه یا دره اقدام نمود. همراهانم حامل دو قبضه سلاح ژ۳ . و 22. بودند.
از ساعت 45/4 تا 30/5 از دیواره ای که شبیه دیواره مسابقات سنگ نوردی بود بالا رفتیم و وارد شکافی افقی در کوه شدیم که فقط به اندازه چمباتمه نشستن من و یکی از همراهانم عرض و ارتفاع داشت و همراه دیگر نیز از پای صخره مستقیم راه را ادامه داد . چند دقیقه بعد که خورشید شروع به طلوع کرد تازه متوجه موقعیت خودم شدم. ما بالای دیواره ای به ارتفاع 50 متر مشرف بر چشمه ای بودیم که با ما فاصله ای در حدود 300 متر داشت و همراه دیگرمان را نیز، به سختی در پشت بوته ای در فاصله 100 متری چشمه، تشخیص دادم. مکان قرار گرفتن ما به نحوی استتار بود که دسته کبکی در فاصله چندمتری ، قادر به تشخیص ما نبودند و این اولین بار بود که توانستم غیر از دو کبک اسیری که خودم دارم، این پرندگان را از این نزدیکی در محیط طبیعیشان ببینم . نیم ساعتی گذشت که صدایی را در زیر صخره شنیدم که بلافاصله صدای ضربان قلبم هم به آن صدا اضافه شد. بالغ بر 20 گراز که 5 تای آنها واقعا عظیم الجثه بودند بی خیال از وجود ما کف زمین را می کاویدند.
محیط واقعا رویایی بود، ولی این رویا تا زمانی ادامه یافت که درد کمر و پا و خستگی عضلات بدلیل چند ساعت چمباتمه زدن جای آنرا گرفت . وجود پشه و مگس بدلیل انباشته شدن فضولات کبک ها در شکاف کوه ، هم مزید علت شد . همراه خاموشم خیلی راحت در همان شرایط به خواب رفته بود و از وضعیت دیگری نیز بی اطلاع بودم ، حرکتی نمی کرد . بعدا متوجه شدم که ایشان برای خواب توافقی کرده اند تا ساعات اولیه روز که حیوانات برای آب خوردن می آیند، محیط در اختیار همراه پایین دستی باشد که در صورت مشاهده حیوان از تفنگ خفیف خود استفاده کند و بعد از تیررس خارج شدن بقیه حیوانات دیگری از بالای صخره، با اسلحه دورزن خود بقیه را هدف قرار دهد و نفر سوم آنطور که بعدا متوجه شدم ، به قراول شکاربانان رفته بود که در صورت لزوم زودتر از ایشان جهت اطلاع به ما ملحق شود.
ساعت حدود 2 بعد از ظهربود ولی از شکار خبری نبود . به گفته ایشان افراد دیگری که رقیب بودند احتمالا راه را بر حیوانات سد کرده و موجب صرف نظر شکارها از نوشیدن آب شده بودند.
ساعت 3 بعدازظهر پشیمانی ام به نهایت رسیده بود .ولی دریغ که تا تاریکی هوا امکان برگشت وجود نداشت.
ساعت 4 بالاخره کوه را به سوی بالا صعود و بسمتی که من بی اطلاع بودم حرکت نمودیم . نیم ساعتی راه را ادامه دادیم تا به غاری رسیدیم . بعداز خوردن تکه ای نان و پنیر ناگهان همراه سوممان هم ملحق شد و ما را از وجود تعدادی قوچ و میش مطلع کرد. به گفته ایشان در ساعات پیش از غروب شکاربانان گشت را ادامه نمی دهند و حالا احتمال برخورد با ایشان کم می باشد . تا قبل از این ساعت اگر شکاری زده شود اولا جهت اسلحه ، باید کنترل شود تا به جهتی باشد که حداقل امکان رسیدن صدا به مقر های محیط بانان را داشته باشد و دوم شکار تیرخورده اگر هلاک شد، نباید تا تاریکی شب به سراغش رفت و اگر زخمی شده بود تا صبح روز بعد که رد آنرا در روشنایی روز و توسط افراد حرفه ای دنبال می کنند قابل دسترسی نیست. زیرا دنبال کردن رد بصورت دنبال کردن خون نمی باشد بلکه در محیطی که شکار زخمی شده ، این شکارچیان تنها مجاز به پیاده روی در صخره ها و مناطق صعب العبور ند. بعبارت دیگر ایشان رد را از فاصله دور می زنند. که پر واضح است که در اکثر موارد حیوان زخمی پیدا نمی شود.
ساعت 35/5 بود که دسته ای قوچ حدود 3 تا 4 سال بهمراه میش هایشان را در فاصله حدود 1500 متر و در نقطه تلاقی کوه تپه ای با آسمان تشخیص دادم، که ناگهان دو همراهم با سرعت زیاد مرا جا گذاشته و شروع به دویدن کردند. بقدری در بین صخره ها و سنگ ها سریع می دویدند که دنبال کردن ایشان برای من غیر ممکن بود. بنابراین بناچار کمی جلوتر در پناه سنگی نشستم. چندی نگذشت که ایشان را در حال بالا رفتن از سمت مخالف کوهی که حیوانات در دامنه آن مشغول استراحت بودند، دیدم .
تیر که شلیک شد قلبم فرو ریخت. ولی دریغ که میش بود . دلم شکست ولی خودم راضی به همراهیشان شده بودم . تیر دیگری شلیک نشد زیرا همین یک میش هم در سمت مخالف کوه جا مانده بود. .خوشبختانه آفتاب در حال فرو رفتن بود در غیر اینصورت چه بسا گله ای دیگر وجود نداشت .
بدون اغراق سرعت دویدن در کوه و تاکتیک حمله ایشان بر هوش و زیرکی غریزی این حیوانات برتری داشت، ولی آسمان گرگ و میش ، ایشان را از ادامه کشتار بازداشت.
تمامی راه آمده را در اندوه خودم با پس زمینه شادی آنها پیمودم و دم برنیاوردم. .طبق سنت دیرینه از مقدار گوشتی که سهم خودشان بود به من تعارف کردند که نپذیرفتم
، زیرا هنوز گوشت کل رکوردی که سه ماه پیش کشته بودم هم دست نخورده باقی مانده بود .
امضا : قاتل جوانمرد و حرفه ای
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسی عزیزم که سر زدی اما من سیاسی مینویسم شما اجتماعی!
سلام
مطلبتون رو خوندم. فکر کردم شاید در جایی غیر از ایران این اتفاقات رخ داده است. آخه توی مملکت ما شکارچی ها خیلی راحت تر از این حرف ها شکار می کنند. اغلی اوقات هم کسی مزاحمشان نمی شود. دوسال پیش همین روزها <فکر کنم نهم مهر بود> در حاشیه ی پناهگاه حیات وحش کلستانک در یک روز سه دسته شکارچی دیدم که به مناسبت گاوبانگی برای شکار مرال آمده بودند. پارسال نیز نزدیک همین ایام<فکر می کنم بیست و یکم مهر بود> در حاشیه ی شرقی همان پناهگاه حیوانات! و در منطقه ی حفاظت شده ی البرز مرکزی یه دسته ی دیگه شکارچی دیدم که البته من و دوستم را به صرف کباب شکار نیز دعوت کردند هر چند که ما فرصت کافی برای آشنایی بیشتر با این دوستان را نداشتیم. حداقل بسیاری جاها که من می شناسم شکارچی ها خیلی راحت تر شکار می کنند و کسی مزاحمشان نمی شود. البته منکر فداکاری برخی شکاربانان نیز نمی شوم.
با سلام از اظهار لطف شما ممنون هستم.
وبلاگ مفیدی دارید . آن را لینک دادم
به امید همکاریهای بیشتر
موفق باشید.
سلام
ممنون ازحضورتان.
مطالب خوب وبامحتوایی است.
سلام
بازم ممنون ازحضورواظهارلطف شما.
من هم شمارالینک کردم.
سلام ، مطلب بسیار جالبی بود . من هم حدودا همین طور شنیدم از شکار چیان . موفق باشید .
سپاس از توجه شما به جانداران . لینک شما گذاشته شد .
سلام
ممنون از بازدیدتان.
فعالیت شما و همه عزیزان در این عرصه قابل ستایش است و کمال تشکر را ازین بابت دارم.
امروزه شکار غیرقانونی حیوانات وحشی بعد از صنعت مواد مخدر بزرگ ترین صنعت پولساز دنیا با درآمدی حدود 5 میلیارد دلار در سال است.
به امید روزهای سبز
موفق باشید.
سلام وخسته نباشید
وب لاگتان مفید است امید که همیشه به روز باشد
با سلام
از اظهار لطف شما بسیار ممنونم
از تبادل لینک با شما خوشحال می شوم.
سالم دوست عزیز مرسی که به من سر زدی وبلاگ شما هم بسیار زیبا وجالب است من بل تبادل موافق هستم
سلام
- تشکر از اینکه به - هواشناس - سر زدی
- سپاس از اظهار لطف شما به وبلاگ هواشناس
- باید بگم که شما هم بی شک وبلاگ خوبی دارید خاصه اینکه بادیدی نو به مقوله حمایت از حیوانات به این مسئله می پردازید امید که ادامه دهی پر بار تر تا ما هم از این حیث بهره ی در حد هوش خود ببریم
- با کمال میل لینک وبلاگ شما را قرار دادم
- بزودی مطلبی را تحت عنوان : تـأثیر تغییرات آب و هوایی بر روی حیاتوحش
در وبلاگ قرار خواهم داد که برای شما قابل توجه خواهد بود
یا حق
مرسی عزیزم.
شما هم وبلاگ قشنگ ومطالب بسیار جالبی دارید.
با آرزوی موفقیت
سلام خسته نباشید خیلی ممنون به وبلاگه من سر زدید اگه میشه با هم تبادل لینک کنیم به چه اسمی لینک کنم بای
http://i24.tinypic.com/2jg6kax.jpg
عکس اوله روستایی شادگانه
سلام
از اینکه از وبلاگ گروهی ما دیدن کردید ممنون
ادرس وبلاگ شما لینک شد
در صورت تمایل ادرس وبلاگ ما را با نام بروبچ مرتع و ابخیزداری ۸۴ دانشگاه زایل لینک نید
در ضمن ادرس وباتگ شخصی خودم را نیز براتون گذاشتم خوشحال میشم سر بزنید
www.rahdari-66.blogfa.com
سلام
کاملا موافقم با اون بند آخر که قرمز نوشتی... یه موقع یه چیزی تو این مایه ها نوشته بودم... اما میدونی؟ حیات وحش اگر تو لیست علاقمندیهای ما آدما به خصوص ایرانی ها باشه جزو آخرینشه!!!!!
با تشکر از اظهار لطف شما و پوزش از تاخیر مدتی مسافرت بودم موفق باشید
مطلب جالب وتکاندهنده بود
آقای محترم بسیار کار اشتباهی انجام دادید شما می بایست قبلا با بنده هماهنگ میکردید که آیا در کپی رایت اطلاعات وبلاگم مشکلی نیست بعد اونها را کپی رایت میکردید و توی وبلاگتون میگذاشتید .
از شما بعیده
سلام . شما نیز وبلاگ بسیار زیبایی دارید . لینک وبلاگ شما در وبلاگ آنزیم جاری است . موفق باشید .
سلام من شما را لینک کردم
با سلامی دوباره من دیروز ارسال کردم فردا به دست شما میرسد حتما به من اطلاع بدهید بابت نمایندگی انجمن هر چه بفرمائید در خدمتم موفق باشید
سلام خوشحالم که مطالب این وب مفید بوده وب دیگری دارم که مختص سوال امتحان نهایی زمین شناسی به تفکیک درس می باشد dorfak-karaj.blogfa.com
و وبلاگی اولی را مختصص زمین پیش خواهد شد از شما تقاضا دارم در پر بارشدن این وبلاگ کمکم کنید
دوست من.. بروزم.. درمورد پالتو پوست نوشتم.
دوست عزیز به دوستانتان سلام من را برسانید و بگویید من به آنها به چشم قاتل بهترین دوستم و برادرم نگاه میکنم و هر روز که به کوه میروم به دنبالشان میگردم تا آن روز را از خاطرم ببرم آن روزی که گلوله ای از همین ژ ۳ آنها شلیک شد و بهترین دوست مرا گرفت از همان روز به دنبال آنها هستم و به آنها یاد آوری کن بالاخره زمان آن خواهد رسید که خود این شکارچیان شکار شوند این را قول میدهم چون به مادرم قول دادم که روزی شکار میکنم آن شکارچی را
عالی توصیف کردید کثیف بودن یک تفریح وحشیانه و دنیای کشتادچیان را.درود
شماها یک مشت انسانهای کثیفی هستین که که خودتان را بر همه چیز ترجیح می دین